| نوشتارِ حامد داراب در زادروز احمدرضا احمدی |
«وقتی شعرمان را بیاعتنا به شرایط مردم، به آنها بدهیم، مردم هم بیاعتنا میپذیرند. با احتیاط و با تدریج، به مردم باید نزدیکی گرفت، چون ما برای مردم میآفرینیم» اینها گوشههایی از نامهی نیما یوشیج به احمد شاملو، در سال ۱۳۳۲ است. نیمایی که معتقد بود شاعر باید «فرزند زمان خود باشد» هم او که در ۲۶ آذر ۱۳۱۰ به دکتر پرویز ناتلخانلری نوشته: «ما درعهد توسعه و تکامل هستیم، نه خوشگذران بودن مثل خیام، نه مداح بودن مثل عنصری، نه مبلغ اخلاقی بودن مثل سعدی و نه مثل دیگران صوفی بودن» آری، اینها حرفهای نیمایی است که در تمامی این سالها، جرات ادبیاتِ ما، جرات شعرِ ما و جرات همهی شاعران پس از خود بود؛ و شاید با همین دیدمان است که بیهیچ تردید باید «شعرنیمایی» را صدای راستین فضای اجتماعی و مصایب مردمی ایران دانست. شعری که بر خلاف برداشت عموم مردم و حتا برخی صاحبان قلم و نظر، تنها در ساختار، شکل و فرمِ ادبیات ایران تحول نیافرید؛ بلکه اساسیترین و مهمترین بُعد آن، دگرگونی عمیقِ مفهومی و تغییر زاویهی دید شاعران نسبت به آنچه شعر مینامیدند بود. شعری که با تمامی احترام، تواضع و البته ساختارشکنی، به همهی ادبیات پیش از خود پشت میکرد و ادبیاتی که در درازنای تاریخاش، نسبت به دغدغهی زیستی تودههای مردم ساکت بود را محکوم و مردود میشمرد و تنها در مقام تجربه و تاریخ به آن احترام میگذاشت و هرچند آن را مرور میکرد، اما خود را جز در فراخنای زبانِ زمانِ خویش فربه نمیساخت. شعری که اگرچه بنیادش از سال ۱۳۰۰ با منظومهی «قصهی رنگ پریده» آغاز شده بود، اما در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود که توانست به مردم نشان دهد، چگونه میتواند با فضای خاص و سبک ویژهاش به بیان تاریکیها و رنجهای اجتماعی و روحی مردم روزگار خود بپردازد، و درد روان آنها را به تصویر بکشد.
چنین شعری اما اگرچه پس از نیما تحولهای فراوانی به خود دید و تا زمانه ما زیر عنوانهایی همچون «سپید» «موجِنو» «حجم» «ناب» «موج سوم» «شعر زبان» «پسانوگرا» «سادهنویسی» و غیره، خویشتن را نمایاند. اما هرگز رسالتش را نسبت مردم و بیان مصایب و معضلات آنها فراموش نکرد. پیوسته سرگذشت انسان اجتماعی را بیان نمود، اما زندانی هیچ مکتب سیاسی و اجتماعی نشد و اگر هم در گذری از تاریخاش طعمی از ایدئولوژی چشید، زودتر از آنچه باید، از آن پرهیز نمود. شاید از سر همین امر است که احمد شاملو در مصاحبهای که جواد مجابی و غلامحسین نصیری پور، در شماره ۲۵ اسفند ۱۳۶۷ مجله «سخن» با او ترتیب میدهند میگوید: «خط اصلی شعر امروز ما در جهت اجتماعی کردن منِ فردی شاعر حرکت میکند و دست کم چهل سالی هست که جامعه از این زاویه به شعر نگاه میکند.»

با اینهمه در این میان شاعرانی نیز بودند که از میراثِ پدرِ خویش، جز نوآوری و آوانگاردیسم را بر نداشتند. آنها شیوههای ویژهای را آفرینند تا پیوسته ثابت کنند، نوآوری و خلاقیت در شعر معاصر فارسی به نیما و شاملو ختم نشد، اگرچه که آرام آرام، رسالت، بُعد اساسی و دگرگونی عمیق درونمایه را به فراموشی سپردند و با تصویر، حسآمیزی، سادگی، روانی و صراحت بیواسطه، شعری آفریدند که بیشتر حدیثِ نفس شاعر است از دنیای پیرامونش. در این یادداشت اما، به بهانه ۳۰ اردیبهشت، که برابر است با سالروز به دنیا آمدن «احمدرضا احمدی» که یکی از همین افراد است، در نظر داشتم، به جای زندهبادها و تعریف و تمجید، با نگاهی به شعر احمدی در آستانه ی۷۳ سالگیاش، این مهم را به اختصار مورد بررسی قرار دهم و بگویم، نسلی که در آستانهی دههی ۴۰ شمسی برآمد و نوع دیگری از شیوهی سرایش که بعدتر به «موج نو» شهره شد را بنیاد نهاد تا امروز از دل آن، جریانهایی همچون «سادهنویسی» شکل بگیرد؛ شاعرانی اکثراً بیست تا بیستوپنجساله بودند که حیات ادبی آنها از ابتدای دهه ۱۳۴۰ شروع میشد و تجربهی تاریخی شاعران مسنتر از خود را نداشتند و هرچند تغییرات زندگی اجتماعی مبتنی به شیوه غربی و ترجمههایی متفاوت از ادبیات اروپایی، آبشخور ذهنیشان بود اما اغلب همچون «احمدرضا احمدی» موضوع شعر شاعر امروز را از یاد بردند، گو اینکه در شعرشان، بیگانه هستند با دردهای مشترک مردم.
به هر روی احمدرضا احمدی که از سالِ پیش انتشار مجموعه «دفترهای واپسین» خود را به وسیلهی «نشر نیکا» آغاز کرده است، بارها به اعتبار سطرهایی همچون «به اسطورهزدایی از زبان فاخر میاندیشد» «نخستین کسی است که شعر فرامعناگرا گفته است» تحسین شده، بیتردید که شعر ظریف و لطیف او خارج از چنین تعبیرهایی حتی، شعری تحسینبرانگیز است. او شاعری است که مرگ برایش «دو نان گرم تازه» میآورد او به مرگ «چای گرم تعارف» میکند، در شعرش «قرص آسپرین» میخرد، «برای رادیو باطری» میخرد، «سبزی را برای چاشت شب» خورد میکند، با دخترش «از هراس در خیابان» میماند و همسرش، در جایی از شعر او، به مهمانان میگوید:«آیا کافی نیست؟ نمیخواهید خانه ما را ترک گویید؟» خلاصه آنکه شعر احمدرضا احمدی شبیه هیچکدام از شاعران متاخرش نیست، اما نزدیکیهایی به آنها دارد. او که علاقه زیادی به شعر فروغ نشان میدهد، بیان عاشقانهاش را به نوعی از او وام گرفته است و تصویرسازی و کلماتش نزدیکی زیادی با سهراب سپهری دارد. با همه اینها مطالعه آثار احمدی از مجموعه «طرح» که در سال ۱۳۴۰ منتشر شد تا به امروز که «به رنگ آبی نیلی. ۱۳۹۱» را منتشر کرده، آنچه را به ما میدهد، چیزی نیست جز مکاشفههای ذهنی متفکر و تصویربردار، که گاه آنقدر تجربهها و فضای شخصی در آن برجسته میشود که مخاطب نیازمند تفسیر شخصی شاعر است. شعر احمدرضا احمدی، شعری است که در هیچ کجای آن موتیفی از آنچه بر مردم زمانه ما رفته را نخواهی دید، و این نه آنکه شاعر بیهیچ قیدی باید بیانیهنویس و یا تاریخنگار باشد، بلکه پرسشی است، که آیا شعری که به کنشهای اجتماعی زمانهاش واکنش نشان نمیدهد چگونه در تعریف شعر میگنجد؟ به عبارتی دیگر شعرهای شاعری که مینویسد «به ما امید ماندن میداد، چه صمیمت داشت» را نمیتوان شعری دانست که حرفهای اسطورهای میزند. او نه مثل شاملو شعرهایی میگوید که مفاهیم سیاسی داشته باشد و نه مثل فروغ و سهراب، نگاهی اسطورهای به زندگی دارد و همه اینها سبب شده است تا احمدرضا احمدی، تنها طیف مشخصی از مخاطب خاص را داشته باشد. اما با همه اینها، بیشک صفحههایی از تاریخ ادبیات ایران، برای همیشه با نام احمدرضا احمدی گره خورده است. صفحههایی که از شاعری سخن میگویند که واژههایش نجیباند و بیادعا، که سادهترین و بیواسطهترین کلمات را برای بیان احساساتش انتخاب میکند و من که به بهانه سالروز به دنیا آمدنش نقدم را همچون روش شعریاش بیواسطه و مستقیم بیان کردم، اما باید اعتراف کنم او اگر شعر نباشد، به تعبیر من «اقلیم شاعرانگی است» صدایش، مزاحش، شوریدگیاش، حُزنش، واژههایش و ماهورش. برای او که اقلیم شاعرانگی است، سلامتی و شادکامی را آرزو دارم، صمیمانه هفتاد و سه سالگیاش را تبریک میگویم و از سپاس گذارم که به دنیا آمده است.
نویسنده: حامد داراب. شاعر و روزنامهنگار ادبی
متن پیش رو نخستین بار به بهانهی ۷۳ سالگی احمد رضا احمدی در روزنامهی آرمان منتشر شده است (اکنون که در اینجا بازنشر میشود احمدی ۷۹ سال دارد) که به دلیل از دست شدن سایت آن روزنامه و آرشیو مطالباش دسترسی به لینک یادداشت ممکن نیست.
روزنامهی آرمان (روابط عمومی). سه شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۲. شماره ۲۱۹۲. صفحهی ۹.