نمایشعر «دشمن رسیده بود به آبخوری مدرسه» نخسین بار در سال ۱۳۹۰ نوشه شده است. این اثر دارای دستور اجرا و میزانسنهای مخصوص خود است که در این متن حذف شدهاند. این اثر بعدها در مجموعهی شعر «در اتاق انتظار برای دوزخ» آورده شد که تا امروز به دلیل سانسور گسترده منتشر نشده است. این نمایشعر در سالهای 95 تا 98 سه بار تحریر تازه یافت و این واپسین تحریری از آن است که اینجا میخوانید
در کلاس جغرافی
جنایات خواندم
در کلاس تاریخ
پیراهنی دوختم پر از نارنجک
زنگ تفریح
از درخت سیب بالا رفتم
میخواستم
گیلاس بچینم
خیابان را دیدم
سرخ بود
پایین که آمدم
شراب از چشمهام ریخت روی خاک
در کلاس فارسی
داس را با انگشتهای دبستانی
درشت سرمشق میگرفتم
فکر میکردم
هرچه داس را بزرگتر بنویسم
جنگل وسیعتر میشود
و هرچه آب را
دریا
سالها بعد کنار اروند
دجله دجله خون ریخت
در کلاس دینی
سرمشقها
خشک و خالی افتادند روی خاک
پرسیدم:
آهای خانم؟ آقا؟
-آیا کسی سرمشقهای من را دیده است؟-
یکی گفت
چه کسی سوت پایان را زد
که خاورمیانه سوم شد؟
آژیرِ قرمز
هراس را به دوردستها برد
معلم گفت
حواست هست؟
کجایی؟
گفتم:
خست
بغداد
خجند
نمیدانستم مسافری
که دود قطار را نفهمد
هرگز به هیچ کجای جهان نمیرسد
مسافری که ریلها را ترجمه نکرده باشد
همیشه تکهای از خود را
در هر ایستگاه جا میگذارد
در کلاس زیستشناسی
معلم گفت:
حقوق دارد
گیاه
حیوان
ازون
من گفتم
خنده دارد خون رفته از رگهامان
در خاکی که هر کجایش را کندیم
دختری باردار بیرون زد
-پیراهن با همهی نارنجکهایش خندید-
مدرسه
جنگ را به من آموخت
پدربزرگِ بیسوادم
صدای قمر1 و آرشهی مختاری2 را
بلند شدم
دکمهها را باز کردم
جسمم را دریا برد
پیراهنم را بادها
حامد داراب